زنده باد هر کی هنوز یه عاشقه ...
فقر اينه كه : 2 تا الگو داشته باشي و 2 تا دندون خراب توي دهنت
فقر اينه كه : رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه
فقر اينه كه : كتابخونه ي خونه ات كوچيك تر از يخچالت باشه
بايد پرسيد از گربه هاي له شده ي كف خيابان
كه آن طرف خيابان چه داشت كه اين طرف نداشت ...
در روياي كودك كفاش
هر روز قدم مي زنند مردان هزار پا...!
گله ای نیست...
خودم آرزوکردم که به هر چه دوست داری برسی
آرزویم برآورده شد ....
به "او " رسیدی
هوابرفی،چه آسمون سخاوتمندانه میباره رو سر تمام مردم شهر.براش فرقی نمیکنه که کی پولدار،کی فقیر،کی دلش شکسته،کی دل میشکنه،کی تنهاس،کی دنیا به کامش میچرخه...میباره بی هیچ منتی
آسمان معلمت باشه مهربون باش بدون اینکه بپرسی کی هستی...
شادباش روزای قشنگ برفی......
در لابه لاے دلشوره ها و ترس هایــَم، لــَب ِ پرتگاه ایستاده ام
میدانم دستم را نمیگیرے..!!
فقط مَحض ِ رضاے ِ خُدا پرتَم نکَـــטּ... !
خداحافظی ات عجب خرابه ای به بار آورده !
نگاه کن …
مدت هاست در تلاشند تا مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون بکشند …
یارم حاکم بود
گفتم حکمت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت خشت
نمیدونست که دست من پر از دله
با خشت هم دلمو شکست هم دستو پامو
دستو دادیم به روزگار
دل شکستن سنگ نمیخواد ، دل به نگاهی سرد میشکند...
منتــظـر خداحـافظی مـن...
نبـــــــــاش...!!!
مـن هـر کـه را بـه خدا سپـردم...
پـــس نیـاورد...!
تو میگذری,
زمان میگذرد ! چه كنم با دلی
كه از تو توان گذشتنش نیست!!
چند بار نوشتمو پاک کردم، اما دیگه نوشتنم از غمم کم نمیکنه...
.
.
.
خدایا تو رو به بارانت قسم رحم کن...
شب یلدای مان ...
نه سرخی انار نه لبخند پسته ، نه شیرینی هندوانه
همه برایم بی معنی شده ، وقتی تو کنارم نیستی
بی تو یلدا زجر آورترین شب دنیاست !
پایانی برای قصه نیست !
چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگ ها سیر ...!
چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ؟؟؟
کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا …..
رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا؟؟
از اتـــاق خاطـــراتم بوی حـــلوا بلند شــده است
آرام فـــاتــحه ای بــخـــوان...
شـــاید خدا گذشـــته ام را بیــــامــــرزد!!!
کاش پدرم میفهمید !
این سیگاری که در دست من هست..
برای تفریح نیست..
غمی دارم به اندازه تفاوت نسل او تا من
اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است :
” خوب بمان ” از آن خوب هایی که من عاشقش بودم … !!
چــه کـسی درک مـیـکـنـد
جـوانـی کـه در ایـن سـرما ، روی نـیـمکت پـارک نـشسته و خـیــره بـه روبـرو نـگـاه مـیـکـند…؟
آهسته گفت : "خدا نگهدارت" ...
در را بست و رفت ..
آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را ..
به گردن "خدا" می اندازند ...
روز و شبا از پس هم میگذره ...
اما قلب من فکر من
تو همین لحظه رفتنت ثابت مونده...
زمان تو اون لحظه واسه من متوقف شده
روح من کنار مرگ اون لحظه عزادار نشسته
فقط جسمم داره ثانیه ها رو طی میکنه و فرسوده میشه از این گذر ثانیه ها...
سلام فهام جونی...
چنتا عکس از سسک برات گذاشتم
اگ ندیدی ک نوش جونت اگرم دیده بودی به رو خودت نیار ضایع نشم
خدايا اندكي نفهمي عطاكن كه راحت زندگي كنيم !
مرديم از بس فهميديم و به روي خود نياورديم...
دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . . .
نه به بدیهایت برایم مهم است
نه دروغهایت
و
نه رفتنت
هیچکدام به احساسی که به تو دارم نمیتوانند غالب شوند
وتو
تا ابد نور چشم من خواهی ماند
شراب هم به مستی ام حسادت می کند
آنگاه که خمار یک لحظه
دیدن تو می شوم . . .
چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده !
کاش نگاهت 1 قدم نزدیکتر بود......
فقط میگـویــم رفــت ...
آنکـه تعهــد داده بــود کـه ..
همیشه میمــانــم ..
امشب رها از زمان
تنها به تو می اندیشم . . .
آهنگهای تکراری ...
خاطرات تکراری . . . .
و اشک های تکراری ....
تکرار در بودن تو که هیچ گاه تکراری نمی شود ...
این بی نهایت من است .
بـزرگ تـر کـه شـدم .. داسـتـانـی خـواهـم نـوشـت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد و آدم هـا را بـه هـم بـرسـانـنـد!
خدايا . . !
يا فرياد در گلويم را بگير يا بغض گلوگيرم را . . .
هر كدام راه ديگری را بسته
ســکوتِ ســـرد این روزها را مــگذار به حـــساب آرامــــش ... !
خیلـــی وقـــتها مرگ ، در ســکوت اتــفاق مـــی افـــتد ... !
منتظرم خدایا...خط پایانت کو ...آیا جهنمت همین جایی که هستیم نیست؟من آتشت را به نامردی ها " دو رویی هاو خیانت ها ترجیع میدهم ...شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز میشد ...
کارش شده بود سوختنُ ساختن !!!
ســــــــــــــــوخت ، زندگی ام را ...
ســـــــــــــــــاخت ، دردهایـم را ...
و من ؛
خجل بودم از این همه بخشندگی ...
هی
لعنتی
باز ...
خوابت را دیدم ,
بیا
این بار
تدبیر کن ...
نه ... تعبیر !!!
به " آنهایی " می اندیشم
که
روی " شانه هایم " گریه کردند،
و نوبت " من " که شد،
" شانه " خالی کردند !!!
شب شکست.
پیمان شکست.
عهدی شکست.
قلبی شکست.
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست…
آدم هرگز نميفهمد كه تا چه اندازه عاشق است ، مگر زماني كه بكوشد ديگر عاشق نباشد.
ســکـوتِ مـن هـیـچـگاه نــشانـه ی رضایــتــم نــیــست...
مــن اگــر راضـی بــاشـم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بـا شـادی مـیـخـنـدم !
سـکوت نـمی کنم !
و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.
عادت را خط زده ام..!