Just to prove....

زنده باد هر کی هنوز یه عاشقه ...

سری 4...






خــــدايا…!!!
يــکبار شــد بگــي: اي کــساني که ايمــان آورديد,حــالتــون چــطوره؟؟؟؟؟




مخـاطب خــاص برگرد
در ايــن روز باراني به يــادتم،مثل تمــــام روزهاي ديگر...
البــته...
بــاراني و آفــتابي اش فــرقي ندارد!!!
من در هر صورت بــهانه اي براي به يــاد تــــو بودن دارم




بــا مــن 
چــه كرد لبــهايت....
بعــد آن هــرچه خــوردم
تلــخ بــود !....




مُتــنفرم از ايــن که نِمــي تــوانم از تــو متــنفر باشــَــم 




وقــتي از کسي که دوستــش داري
نه اس ميــاد ,,,
نه ميــزنگه ,,,
نه حــالي ازت ميـپرســه ,,,
نگرانش نــباش !
چون همه چــي آروم و روبــراهه
حالــشم خــوبه !
واسه همــين فــــــرامــوشت کرده . . .




يـــک نـــفـــر "بــــايــــــد" بــــاشـــــد . . .




در انــتظــار هيــچ کــس نــيســتم
اما
هــنوز وقــتي نــويز مــوبايل روي اسپــيکر مــي افتد
دلــم مي لرزد
شــايد تــــــــو بــاشي.....!




دلــــم هـــواي بودن هايت را کرده 
هــــواي حرف هايت را
هــــواي دست هايت را
هــــواي عشقـــت را




يه دوربــين خــريدم
هر کاري کردم عکس ننــداخت
تا اينکه تشــخيــص لبـخـنـدشو خامــوش کردم




مــــن 'درد' ميــگم
تــــــو 'فــحش' بــده !!!




موهــاش دريــا بــود ...... دنيــامو زيــبا کرد.....
فهــميد ديــونم....... موهــاشــوو کــوتاه کرد 




تــا اين لحــظه,
هــيچ گاه براي يــک فــرد ِ "خــاص" , 
"خــاص" نــبودم . . .




اگــر روزي رســيدي که مــن نبــودم
تمــام وصــيتم به تــو ايــن است
" خــوب بــمــان "
از آن خــوب هــايي که مــن عاشــقش بــودم .... !! 




امــسال زمستون که بــرف باريد....
دســتش رو بگيريد...
بــزنيد بيرون از خــونه...
بــريد زير برف...ببوسيدش...بــبوسيدش...بــبوسيدش!...
کي مــيدونه...شــايد اين آخــرين برف دنيــا باشه!...
شــايد آخــرين برف دنياي دو نفــرتون باشه!!...
نــذاريد حــسرت بوســيدنش زير برف تو دلتــون بمونه!!!...




اي ابــر هــا نبــاريــد .!
مــن دريــا را بـه پــايــش ريختــَم ...
بــَر نگشــت !




لــرزش صدام مال ســرماي هواس ، اشــک تو چشــمام هم همــين طور ...
چــيزيم نيــست به خــدا ، من فقــط دلواپــس توام ...
لبــاس گرم تو چمــدونت گذاشــتي ؟؟؟




مــن حتي اگر بخواهم...
روزي تو را فــراموش کنم..
نميتوانم....
چون عــطر جا مانــده ي تنت
بر پــيراهنم...
هنوز مرا ديــوانه ميکند....
شــوريده و عاشــق...
درست مــثل روز اول!!!
فــراموش کردنــت امريســت مــحال !!!!




در رابــطه عاطــفي و عشــقيتون ;
خيلي رسمــي و کتــابي حــرف نزنيد
گاهي وقــتها دادن فحشــهاي ملايم و خنــده دار
رابــطه رو خيــلي گرم تر و صــميمي تر خــواهد کــرد!
باور نــداريد...امتحــان کنــيد...




هَـــــوا داره سَــــرد ميشه
مَـــــن هَــــمش نگـــــران اينم کـــــه
سَــرمــــا بخورم
سُـــــرفه کنَـــم
ولي.....
کسي نباشه که بِـــــگه
واي عشِــــقَــــم.....
تو کـــــه باز مراقب خودتــــــ نبودي.... !!




ايــنقدر نمــک نــريز...
زخــم هاي دلــم 
تازه خــوب شده ...!



دوســت داشتم .....
آخــرين نامي که بر زبــان مي آورم
نام " تــو " باشد !!!
وقــتي مي گوينــد :
بگو
" لا اله الا الله "...




خــيلي دير فهــميدم .... 
خــيلي دير .... 
"گلـــم" ، "عشقــــم" ، "عزيــــزم"
تيکــــه کلامـــش بــــــــود ....!!




ايــنها که مي نــويسم ، مــرثيه ست ،،،
براي دلي که دارد در دســتانم جــان مي کـَنـَد ...
نه ، صبـــر کن ...
اينــها فاتحــــه است ...




زيــر ســر تــواست گــريه هايم ...
بيــدار شو ، ميخــواهم بــــروم...




درد دارم ، ســرم را بــهانه ميکنم ...
تــو نمي فــهمي !!!
همه ي درد از دل و دوري ِ تــوست ...
يك لــيوان آب و يك استــامينــوفن ،،،
كه نمي توانــد دلتنــگيم را تســكين دهد !!!




لعنــتي زمــستان است
وجــز
لب هايــت
اغــوشت
نفــس هايت
هــيچ چــيزي نمي چــسبد …




وقتــــــي "رفتــــــي" تا آخــــــر "بــــــرو" . . .
وقتــــــي "مانــــــدي" تا آخــــر "بمــــان" . . .
ايــــــن تــــــن ... خستــــــه ســــــت !
از نيــــــمه رفــــــتن ها..
از نيــــــمه مانـــــدن ها..




تــمام ماجــرا همينجاست ;
من هســتم ...  تو هســتي ...
من براي هيچــکس جــز تــــــو ... 
وتــو براي هرکــسي جــز مــــــن ...!




چقدر حــقيرند مردمــاني که نه جــرات دوس داشتن دارند
نه اراده ي دوســت نداشــتن ...
نه لياقــت دوس داشــته شدن
و نه متــانت دوس داشته نشدن ...
با اين حال مــدام شعر عــاشــقانه مي خــوانند ...!!!




تلــخ شــده ام ايــن روز ها
مــثل ليــمويي چــاقو خــورده
که گوشــهء بشــقاب جــا مــانده .



هـر روز ميشکني ، ايـن دلِ شيشـه ايِ بيچـاره را ...
هــر روز تکـه هايش را بر مي دارم ..
کنار هم مي چينـم تــا دوبــاره بسازمش !!
و مـي بخشمت !
آنگاه خاطره ي کـودکي فــرياد مي کشد :
هــااااي بچـه..!!
بـازي بــا شيشه هـاي شکستـه 
" رگ هـا يت را مـي بُرَد"




"زنــدگي" و "قــهوه" ,
هــر دو "تــلخ",
"قهــوه" توســط ِ "ما" خــورده ميشود,
و "مـا"
توسط ِ "زنــدگي" . .




لعنــت بر گنــجشــک ها !!
تــو که رفــتي ؛
جــيک شــان هم در نــيامد ...



ســلامتي هر کي امشب تنهاست
سلامتي کسي که که ميتونست با هر کسي باشه
اما ترجيــح داد جاي صداي تــخت , صــداي کيبــوردش رو بشــنوه
سلامــتي هر کي وفــاداره



دخــتر عزيزم ؛
شما اول ملکه بودن خودتو ثــابت کن
بعد منتظر يک شــاهزاره با اسب سفــيد باش ...




وقــتي ميرم عکاسي
وقتي عکــاس ميــگه لبخــند بزن
من اما دلم ميــخواد زار بزنم !
زار بــزنم و تا ميتــونم زار بزنم
شايد عکــسه بدي بشه
اما مطمئــنم
حقيــقي ترين حــالته منه ...




 

[ جمعه 1 دی 1391برچسب:, ] [ 16:35 ] [ کبوتر جــــــــلد ] [ ]


سری 3 ...

 فقر اينه كه : 2 تا الگو داشته باشي و 2 تا دندون خراب توي دهنت 
فقر اينه كه : ر‍‍ژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه 
فقر اينه كه : كتابخونه ي خونه ات كوچيك تر از يخچالت باشه 



بايد پرسيد از گربه هاي له شده ي كف خيابان 
كه آن طرف خيابان چه داشت كه اين طرف نداشت ...


در روياي كودك كفاش 
هر روز قدم مي زنند مردان هزار پا...!


گله ای نیست...
خودم آرزوکردم که به هر چه دوست داری برسی
آرزویم برآورده شد ....
به "او " رسیدی


هوابرفی،چه آسمون سخاوتمندانه میباره رو سر تمام مردم شهر.براش فرقی نمیکنه که کی پولدار،کی فقیر،کی دلش شکسته،کی دل میشکنه،کی تنهاس،کی دنیا به کامش میچرخه...میباره بی هیچ منتی
آسمان معلمت باشه مهربون باش بدون اینکه بپرسی کی هستی...
شادباش روزای قشنگ برفی......


در لابه لاے دلشوره ها و ترس هایــَم، لــَب ِ پرتگاه ایستاده ام
میدانم دستم را نمیگیرے..!!
فقط مَحض ِ رضاے ِ خُدا پرتَم نکَـــטּ... ! 


خداحافظی ات عجب خرابه ای به بار آورده !
نگاه کن …
مدت هاست در تلاشند تا مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون بکشند …


یارم حاکم بود
گفتم حکمت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
گفت خشت
نمیدونست که دست من پر از دله
با خشت هم دلمو شکست هم دستو پامو
دستو دادیم به روزگار


دل شکستن سنگ نمیخواد ، دل به نگاهی سرد میشکند...


منتــظـر خداحـافظی مـن...
نبـــــــــاش...!!!
مـن هـر کـه را بـه خدا سپـردم...
پـــس نیـاورد...!


تو میگذری,

زمان میگذرد ! چه كنم با دلی

كه از تو توان گذشتنش نیست!!


چند بار نوشتمو پاک کردم، اما دیگه نوشتنم از غمم کم نمیکنه...
.
.

.
خدایا تو رو به بارانت قسم رحم کن...


شب یلدای مان ...
نه سرخی انار نه لبخند پسته ، نه شیرینی هندوانه
همه برایم بی معنی شده ، وقتی تو کنارم نیستی
بی تو یلدا زجر آورترین شب دنیاست !


پایانی برای قصه نیست ! 
چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگ ها سیر ...!


چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ؟؟؟
کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا …..
رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا؟؟


از اتـــاق خاطـــراتم بوی حـــلوا بلند شــده است

آرام فـــاتــحه ای بــخـــوان...

شـــاید خدا گذشـــته ام را بیــــامــــرزد!!!


کاش پدرم میفهمید !

این سیگاری که در دست من هست..

برای تفریح نیست..

غمی دارم به اندازه تفاوت نسل او تا من


اگر روزی رسیدی که من نبودم تمام وصیتم به تو این است :
” خوب بمان ” از آن خوب هایی که من عاشقش بودم … !!


چــه کـسی درک مـیـکـنـد
جـوانـی کـه در ایـن سـرما ، روی نـیـمکت پـارک نـشسته و خـیــره بـه روبـرو نـگـاه مـیـکـند…؟


آهسته گفت : "خدا نگهدارت" ...

در را بست و رفت ..

آدمها چه راحت ، مسئولیت خودشان را ..

به گردن "خدا" می اندازند ...


روز و شبا از پس هم میگذره ...
اما قلب من فکر من 
تو همین لحظه رفتنت ثابت مونده...
زمان تو اون لحظه واسه من متوقف شده 
روح من کنار مرگ اون لحظه عزادار نشسته
فقط جسمم داره ثانیه ها رو طی میکنه و فرسوده میشه از این گذر ثانیه ها...

 

 

[ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ] [ 17:48 ] [ کبوتر جــــــــلد ] [ ]


سری دوم ...

 خدايا اندكي نفهمي عطاكن كه راحت زندگي كنيم !
مرديم از بس فهميديم و به روي خود نياورديم...


 

دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . . .

نه به بدیهایت برایم مهم است 
نه دروغهایت
و 
نه رفتنت
هیچکدام به احساسی که به تو دارم نمیتوانند غالب شوند
وتو 
تا ابد نور چشم من خواهی ماند

 

 

شراب هم به مستی ام حسادت می کند

آنگاه که خمار یک لحظه

دیدن تو می شوم . . .


 

چشمانم خسته است و نبض ذهنم افتاده ! 
کاش نگاهت 1 قدم نزدیکتر بود......


 

فقط میگـویــم رفــت ...


آنکـه تعهــد داده بــود کـه ..

همیشه میمــانــم ..


 

امشب رها از زمان 
تنها به تو می اندیشم . . .
آهنگهای تکراری ...
خاطرات تکراری . . . .
و اشک های تکراری ....
تکرار در بودن تو که هیچ گاه تکراری نمی شود ...
این بی نهایت من است . 


 

بـزرگ تـر کـه شـدم .. داسـتـانـی خـواهـم نـوشـت کـه کـلـاغ هـایـش قـصـه بـبافـنـد و آدم هـا را بـه هـم بـرسـانـنـد!

 

خدايا . . !
يا فرياد در گلويم را بگير يا بغض گلوگيرم را . . .
هر كدام راه ديگری را بسته 

ســکوتِ ســـرد این روزها را مــگذار به حـــساب آرامــــش ... !
خیلـــی وقـــتها مرگ ، در ســکوت اتــفاق مـــی افـــتد ... !


منتظرم خدایا...خط پایانت کو ...آیا جهنمت همین جایی که هستیم نیست؟من آتشت را به نامردی ها " دو رویی هاو خیانت ها ترجیع میدهم ...شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز میشد ...

 

کارش شده بود سوختنُ ساختن !!!
ســــــــــــــــوخت ، زندگی ام را ...
ســـــــــــــــــاخت ، دردهایـم را ...
و من ؛
خجل بودم از این همه بخشندگی ...


هی
لعنتی
باز ...
خوابت را دیدم ,

بیا
این بار
تدبیر کن ...

نه ... تعبیر !!!



به " آنهایی " می اندیشم 

که
روی " شانه هایم " گریه کردند،

و نوبت " من " که شد،

" شانه " خالی کردند !!!


شب شکست.
پیمان شکست.
عهدی شکست.
قلبی شکست.
از شکست هر شکستی بر دلم آهی نشست…


آدم هرگز نميفهمد كه تا چه اندازه عاشق است ، مگر زماني كه بكوشد ديگر عاشق نباشد.


ســکـوتِ مـن هـیـچـگاه نــشانـه ی رضایــتــم نــیــست...
مــن اگــر راضـی بــاشـم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بـا شـادی مـیـخـنـدم !
سـکوت نـمی کنم !


و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.

 

 

 

[ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ] [ 13:39 ] [ کبوتر جــــــــلد ] [ ]


سری اول ...

 

شبــيه غــريــبه ها حــرف نزن
"شما" که خــطــابم ميکني ويران ميــشوم...
 
 



 چــشـــم بــسته از فــرسنگهــــا مي شناسمت
اين تلاشــت بـــراي گـــم شدن
مـــرا مي خنداند . . . 




خــوب هــم کــه بــاشي
از بــس بــدي ديــده اند ...
خوبــيــهايت را بــاور نمــي کنند!!!
نفــرين به شهري که در آن غــريــبه ها آشــناترند!!!



 

کــــــاش بـــاران بگــيـرد ..
کــــــاش بـــاران بگــيـرد و شيشه بخار کـــــــنـد…
و من هـــمه ي دلتنگيهايم را رويش “ها””کـــــــنـم…
و با گــــوشه ي آســــتـيتنـــم هـــــمه را يـــکـبـاره پــاک کـــــــنـم … و خـــلاص…




بــــــرگـــــرد
و زمـــــان را غــــافـــــلـــگيـــــر کـــــــــن
مــــــن بـــا تـــک تـــک ثـــانــــيــــه هـــا شــــرط بــــســــتــه ام...




اين آرامشِ..ظـاهــرم
گمـراهت.. نکنـــد!
در درون
!خــانـه بر دوشــم ....




دلگيـرم از ايــن قابهـاي مضحـي بــي روح
لبخندهاي خشن
احوال پـُرسـي هـاي معمـولــي
چشــمات مـن
تصـويـري از جـنس نـگـاه تـو  مي خـواهـد . . .!!.





ديوانه ي تمام اس ام اس هاي عاشقانه اي هستم
که اشتباهي
سر از تلفن من در مي آورند
اصلا از کجا معلوم، تو نباشي.....




مادر گفته بود رقص حرام است؛ نياموختم
اما حالا هرشب
با وُدکا و خيالِ تو مي‌رقصم.
ببين چه حرام در حرامي ساخته‌اي از من!




من از چشمانت چيزي نمي خواهم به جز
گــاهـــي
نگـــاهــــي
اشتبـــاهــــي
 



نذر كرده ام اگر به سلامت از راه برسي
دلم را قرباني بكنم
و از تو بگذرم
.
.
.
يادم نبود
چندان به باورهايم پايبند نيستم!




دلــگيـــر مباش .
دلت که گيـر باشد ،
رهـــــا نمي شوي !
خـداونـد ،
بنده گــان ِ خود را ،
با آنچه به آن « دل » بســته اند مي آزمــايد !!




تــَرکــَت کَـــرده ؟؟؟
شَــب هآ بـ ـه يآدَش گــــريه مـ ـي کـــُني ؟؟؟
نــ ـآرآحَــــت َنبـ ـآش ...
يــه روز تــو تَنهـــا آرزوي زنـــــدگــيش مـي شي
ايـن بَدتـــــَرين انتــقامــــه !!!




سراغم را از کسي مگير
هرگاه مرا نيافتي...!!
گم شده ام در انبوه آشفتگي هام...
آسيمه سر به دنبال خودم مي گردم...
بي نشان خواهم شد
در شهر نشانه ها!!
هرگزم نخواهي يافت...
سراغم را از کسي مگير...!!




از روي کينــه نيــست ....
اگــر خنجــر بــه سينــه ات مي زننــد !
ايـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو .....
دل مـــي برند ... !!!




سيـــب هنوز هم شيرين است
هنوز هم آدم بهشــــت را به لبخنــد حـــــــــــوا مي فروشد
شيطــــــــــــــان بهانه بود




تمام شد !! من به عقد غم ها در آمدم.. 
نگاه کن اين حلقه ي اشک من است بر انگشتم که خشک نمي شود ...




مــــن را هـــپنوتـــيزم کنيــــد 
خـــاطراتــــم را حـــذفـــــ کــنـــيـــد
 بـــه مــــن الــــقـــا کنــــيـــد ديــوانه ام و بـــعـــد بـــيــدارم کنــيـــد 
دنــيــاي ديــوانگــان شــيريــنتــر اســت...




تـا كي ايـن تـراژدي مسخـره زندگي را نگاه كــُنم؟!
ديــالوگ هـاي كه برايــم ديكـــته كــرده انـد؟!
اين نمــايش تكـــراري
ايـن خنده هـاي زوركي
تـا كي؟!
دلم يــك پلـان تــازه مي خــواهد..




...ايــن روزهـــا
همــه بــه مــن دلـتــنـــگــي هــديــه مـي دهنــد لطفـــا آتــش بــس




بعد از چند بار آزمايش هاي سنگين شيميايي 
فهميدم عشق حيوانات با قوي ترين اسيد ها هم از بين نميره ... 
افسوس که عشق آدم ها با بوي عطر يک غريبه سريعا از ياد ميره ...!!!



 
آن روز هاصداي تودر گوشم مي پيچيد
و خوابم مي کرد
اين شب هاصداي تودر قلبم مي پيچد
و بيدارم مي کند...




سرم گرم است، بدجور
به خيال تو...
كاش دلم هم گرم بود به وجود تو
نگو كه سرگرمي ام را با دلگرمي ام عوض كنم




بيا سرماتو پس بگيرو برو من به گرما و آرامش احتياج دارم نه يه قلب يخ....

 



نه مژده اي...
نه مسيحا نفسي...
و نه آمدني!!!
اين شد که به فال بي اعتقادم !!!!!!!!




دلکَم
ميدانَم؛توام مثل من
از بودن هاشان
از عادت دادن هاشان
از نبود هميشگي شان
از تکرار اين تابع خسته شده اي
به احترام تن زخم ديده ات؛
معادله را عوض مي کنَم
بگذار بيايند و بروند
غصه نخور

عادت را خط زده ام..! 

 

 


 

[ یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, ] [ 23:34 ] [ کبوتر جــــــــلد ] [ ]


صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد