بگذار بگویند مغرورم
اما
من دوستت دارم هایم را
دیگر خرج کسی که لیاقتش را ندارد نمی کنم…!
امروز خاطراتت را سوزاندم اما!
بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد؛
اتفاق تازه ای نیست!!
دوباره “دل تنگت” شدم…
کنار پنجره ی تنهاییم
میان هاله ای از غم
بین پیچک های کنار نرده
ته نشین شده ام
کاش دفتر خاطراتم چراغ جادو بود
تا هر وقت از سرِ دلتنگی
به رویش دست میکشیدم
تو از درونش ، با آرزوی من بیرون می آمدی!
خدایا…
آسمانت چه مزه ایست؟
من تا به حال فقط زمین خورده ام !
نظرات شما عزیزان: